معیار |
||||||
|
مىگویند: سنت الهى در جهان آفرینش این است که انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش یابند آنگاه دیده به جهان گشوده، پس از عمرى کوتاه یا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار دیگر در روز رستاخیز همگان براى پاداش و کیفر زنده شوند. در این صورت، حیات دوباره قبل از قیامت بر خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.
پاسخ این اشکال آن است که اگر آنچه ادعا شد، براستى یک سنت قطعى و کلى و تخلفناپذیر در نظام آفرینش باشد، نباید هیچ نمونهاى بر خلاف آن یافت گردد. در حالیکه به گواهى آیات پیشین این جریان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همین جهان بازگشته و رفتهاند. بنابراین نمىتوان این مسأله را یک سنت صددرصد کلى تخلفناپذیر الهى دانست .
و اینک توضیح:
نظام آفرینش بر اراده حکیمانه الهى استوار شده و از قانونمندى ویژهاى برخوردار است. از اینرو پژوهشگران علوم طبیعى و دانشمندان ژرف نگر علوم فلسفى توانستهاند بر بسیارى از اسرار جهان خلقت دست یابند و قوانین جارى در عالم تکوین را کشف کنند. رشد شگفتانگیز دانشهاى گوناگون و گسترش همه جانبه تکنولوژى از همین دیدگاه نشأت گرفته و انسانهائى که جهان را به صورت مجموعهاى هماهنگ شناختهاند، در اثر تلاش و کوشش بر حقایق بیشمارى وقوف یافته و از رهگذر آن به ترقى و پیشرفت نائل آمدهاند.
اما باید اعتراف کرد که هیچکس نمىتواند خود را آگاه از تمام قوانین حاکم بر جهان آفرینش به شمار آورد و یا قوانین کشف شده توسط دانشمندان را قطعى و مسلم بداند. چرا که راه رسیدن بشر به این قوانین از طریق استقرارء بوده، و استقراء کامل براى هیچ فردى مقدور نیست. بنابراین در مورد همه قوانین و سنتهاى جارى طبیعت باید احتمال وقوع خلاف و استثناء را پذیرفت، مگر آنکه آفریدگار جهان خود از عدم استثناء در مورد سنتى خاص سخن بگوید.
به عنوان مثال: یکى از سنتهاى صددرصد قطعى و کلى و تخلفناپذیر در نظام آفرینش، که حتى یک نمونه خلاف براى آن نمىتوان سراغ داد، «جاودانى نبودن انسانها در دنیا»ست. شکى نیست که سنت الهى بر این قرار گرفته که هیچ فردى از افراد بشر در جهان مخلد نباشد و قرآن قاطعانه از این سنت سخن مىگوید، آنجا که مىفرماید:
کل نفس ذائقة الموت.84
انک میت وانهم میتون 85
از این جهت هرگز نمىتوان درباره این سنت، قائل به استثنا شد و حتى براى یک انسانى در جهان مادى خلود و جاودانگى اندیشید. از سوى دیگر: برخى از سنتهاى طبیعت که به ظاهر عام و فراگیر هستند، صددرصد قطعى و کلى نبوده بلکه جنبه نسبى دارند. مثلاً قانون آفرینش چنین اقتضا مىکند که هر جاندارى از طریق مجارى طبیعى به وجود آید و بر همین اساس است که نظریه «خلق الساعة» توسط دانشمندان علوم جدید نفى شده است. در عین حال ما مىبینیم که موارد انگشت شمارى برخلاف این سنت الهى وجود دارد و به تصریح قرآن، عصاى موسى به صورت «ثعبان» در مىآید؛ یا حضرت عیسى مسیح بدون آمیزش مادر با انسانى دیگر، دیده به جهان مىگشاید. از همین قبیل است کلیه معجزات و کرامات .
بدیهى است که در چنین مواردى نباید منکر وقوع حوادث استثنائى شد، بلکه باید اعتراف کرد که همه سنتهاى حاکم بر جهان آفرینش صددرصد قطعى و تخلفناپذیر نیست. بر همین مبنا مىتوان گفت:
درست است که سنت الهى بر این تعلق گرفته است که هر موجود زندهاى پس از پایان یافتن دوران زندگى خود راهى سراى دیگر شده و براى بار دوم به دنیا باز نگردد؛ ولى این سنت، مانند سنت آفرینش موجودات زنده است که گاهى - به علل و مصالحى که همگى جنبه تربیتى دارد - استثنا برداشته و از میان میلیاردها موجود زنده، چند موجود - بنابر آیات قرآن و روایات پیشوایان - به این جهان باز گشته یا باز مىگردند.
مىگویند: یکى ازسنتهاى الهى در جهان آفرینش این است که هر انسانى که از مادر زائیده مىشود و پس ازگذراندن چندین سال در این دنیا چشم از جهان فرو مىبندد، یک رشته قوهها، و توانهادر او فعلیت یافته و به صورت کمال بروز مىنماید. مثلاً روزى که به دنیا قدم مىنهد، امکان آگاهى در او وجود دارد و پس از مدتى این امکان جامه فعلیت به خود مىپوشد و به صورت موجود زنده آگاه در مىآید. همچنین است دیگر قوهها و توانهائى که در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده و با گذشت زمان فعلیت مىیابد و او را به موجودى کامل تبدیل مىکند. بنابراین همه افرادبشر از قوه آگاهى، قوه شنوائى، قوه بینائى، قوه خواندن و نوشتن و سایر قوهها و توآنهابرخوردارند و پس از مدتى همه این قوهها را در چهارچوب فعلیت، واجد مىشوند. همین است که مىگویند: هر انسانى در لحظه مرگ با یک رشته فعلیتها و انقلاب «امکان»ها به «شدن»ها جهان را ترک مىکند.
حال اگر عقیده به رجعت درست باشد، مستلزم آنست که انسان رجعت کننده، از فعلیت به قوه باز گردد و کمالهاى ظهور یافته در او به توان تبدیل شوند. اما این کار با حکمت حق تعالى سازگار نیست و به یک معنى کارى لغو به شمار مىرود.
شکى نیست که قوا و توانهاى هر انسانى در طول زندگى او به فعلیت و کمال تبدیل مىگردد و در درستى این سخن نمىتوان تردید کرد. بنابراین اگر کسى مدعى شود که برخى از انسانها بعد از مرگ، باردیگر به نخستین مرحله زندگى بشر خود بازگشته و از طریق نطفه و علقه و مضغه و طى مراحل دیگر به همان حدى مىرسند که در لحظه مرگ، جهان را ترک کرده بودند، قطعاً چنین ادعایى باطل بوده و همان بازگشت فعلیت به قوه است. گذشته از این، اینگونه اعتقاد نوعى از تناسخ است که عقل و شرع بر امتناع آن داورى کردهاند.
ولى فرض ما این است که رجعت به هیچ روى بازگشت به مراحل نخستین حیات نمىباشد؛ بلکه انسان رجعت کننده، با همان فعلیتها که جهان را ترک گفته به دنیا باز مىگردد وروح متکامل او در همان بدنى وارد مىشود که از آن مفارقت جسته است. به عبارت دیگر: رجعت یک نوع ادامه حیاتى است که مدتى بریده و منقطع شده است .
مثلاً انسانى که در سن شصت سالگى یا بیشتر و کمتر از آن جهان را به عللى ترک مىکند، امکان عمر بیشترى را داشته است، ولى موانع گوناگون او را از ادامه حیات طبیعى بازداشته و زندگى را از او سلب کردهاند. اکنون در اثر رجعت، مىتواند بار دیگر به حیات خود ادامه دهد و توانهاى خود را ظاهر سازد.
این از یکسو. از سوى دیگر: همه افراد بشر پس از رسیدن نفس از قوه به فعلیت، دنیا را ترک نمىکنند و این سخن، حداکثر درباره کسانى صحت دارد که به مرگ طبیعى در مىگذرند، یعنى کمالات وجودى ایشان بطورى کامل ازقوه به فعلیت رسیده و سپس جدائى روح از بدن براى آنها حاصل مىگردد. اما مرگ بسیارى از افراد چنین نیست. آنانکه در اثر قتل، تصادف و غرق و جنگ رویدادهاى گوناگون طبیعى و غیر طبیعى مىمیرند، دلیلى بر بروز تمام استعدادهاى درونیشان نداریم و نمىتوانیم ادعا کنیم که اجل طبیعى آنها درست در لحظه مرگشان بوده و در نتیجه، خروج قوه از فعلیت بطور کامل صورتپذیرفته است. 86
از اینرو، بازگشت افرادى از این قبیل - که اکثریت انسانها را نیز تشکیل مىدهند - مستلزم محال نیست. به ویژه آنکه ممکن است کسانى باشند که استعداد درک کمالاتى را دارند که آن کمالات بعد از سپرى شدن زندگى دنیوى ایشان تحقق مىیابد و لازمه فعلیت یافتن این استعداد آن است که چنین افرادى پس از مرگ، بار دیگر به جهان باز گردند و به کمال نائل آیند. همچنین ممکن است شرط دریافت برخى ازکمالات آن باشد که انسان براى مدتى در عالم برزخ بسر برد و آنگاه آمادگى پذیرش کمال مزبور را به دست آورد. در اینصورت نیز مانعى ندارد که انسانى براى این منظور به دنیا باز گردد.
کوتاه سخن آنکه: محال بودن رجوع فعلیت به قوه هرگز مستلزم امتناع رجعت نیست و کمترین خدشهاى بر این عقیده وارد نمىآورد.
به علاوه آنکه: وقوع رجعت در امم گذشته، نشان نادرستى این اشکال است؛ چرا که اگر رجعت محال باشد، هرگز نباید واقع شود. بنابراین اگر کسى بگوید که ما اصل رجعت را انکار مىکنیم و تحقق آن را مستلزم رجوع فعلیت به قوه مىدانیم؛ اما تحقق رجعت در امم گذشته را به دلیل تصریح قرآن مىپذیریم؛ سخنى ناروا گفته و مرتکب خطائى بزرگ شده است. زیرا قرآن هرگز بر خلاف مسلمیات عقلى و علمى گفتگو نمىکند و هیچگاه از وقوع امور نشدنى خبر نمىدهد. به دیگر سخن: اگر رجعت محال باشد، قرآن ازوقوع این امر محال گزارش نمىدهد، و چون در این کتاب آسمانى با صراحت از تحقق رجعت سخن به میان آمده، خود نشانه امکان وجود این امر و نفى اشکال یاد شده است .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]
[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]
تعداد بازدید:48485 |
||
امروز:96 دیروز :41 |
||
پیوندهای روزانه
|
||
درباره خودم |
||
لوگوی خودم |
||
|
||
آرشیو |
||
اشتراک |
||
|